داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو

ساخت وبلاگ
"نقش‌ها"هرگاه نقش کبوتری را کشیدیدرختی برایش مهیّا کنتا لانه‌اش را روی آن بسازدنقش کوهی را که کشیدیبرفی نیز روی آن بباران و ببارانتا تنها نباشدنقش رودی را که کشیدیدو ماهی نیز در آن رها کنتا حوصله‌اش سر نرودنقش کودکی را که کشیدیکیفی پر از کتاب بر شانه‌هایش بیاویزتا تفنگ به دوش گرفتن را یاد نگیرددرخت خشکی را نیز که بریدیاز آن قلمی بسازنه قنداق تفنگ وقفستا پرنده‌هاآزرده نشوند و کوچ نکنند.«لطیف هلمت» + نوشته شده در جمعه دهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:56 توسط یعقوب زایرکعبه  |  داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1403 ساعت: 21:51

هنگامی که به انیشتن خبر دادند کتابی بر علیه او به نام "صد نویسنده علیه انیشتن" منتشر شده است پاسخ داد:
چرا صد تن؟
اگر من بر خطا باشم یکی هم کافیست...

+ نوشته شده در جمعه دهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:57 توسط یعقوب زایرکعبه  | 

داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1403 ساعت: 21:51

استخوان لای زخم!قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پریدگوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت. تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد. طبیب نبود ،اما شاگرد طبیب در دکان بود. قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید: کسی مراجعه نکرد؟ گفت: چرا قصاب باشی آمد.طبیب گفت: تو چه کردی؟ شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان! آن زخم برای من نان داشت !تو چطور استخوان را دیدی، نان را ندیدی.گرچه لای زخم بودی استخوانلیک ای جان در کنارش بود نان #بهارستان_جامی + نوشته شده در یکشنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 10:47 توسط یعقوب زایرکعبه  |  داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1403 ساعت: 21:51

شعرناب

به قدر جستجو روزی بدست آید, ز پا منشین


که رزق مـــور با آن ناتــوانــی در قــدم باشد

+ نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 23:31 توسط یعقوب زایرکعبه  | 

داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 17:43

" فرد نسبت به شخصیت خود همیشه در وضعیت جهل قرار دارد. انسان برای آشنایی با خود به دیگران نیاز دارد."

کارل گوستاو یونگ

+ نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 23:35 توسط یعقوب زایرکعبه  | 

داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 17:43


سؤال ازآقای کتاب فروش


چرا وقتی نیستی در دکانت را نمی بندی؟!

پاسخ:


آنها که سواد ندارند کتاب نمی دزدند و آنها که کتاب می خوانند، دزدی نمی کنند!

محمد عزیز : کتاب فروش مراکشی.

+ نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 23:36 توسط یعقوب زایرکعبه  | 

داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 17:43

داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 13:10

سخنی از قرآن

وعده خداوند حق است که می‌فرماید :


سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ


و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی باز می‌گردند.

سوره شعرا آیه 227

+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ ساعت 22:33 توسط یعقوب زایرکعبه  | 

داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 16:20

پاسخ متفاوتمعلم که به آرناوی ۷ ساله ریاضیات تدریس می کرد از او پرسید،" اگه من یه سیب و یه سیب دیگه و یه سیب دیگه بهت بدم، چندتا سیب خواهی داشت؟" در چند ثانیه آرناو خیلی مطمئن جواب داد، "چهارتا!" معلم ناامید توقع یک جواب خیلی ساده رو داشت.او ناامید شده بود. او فکر کرد "شاید بچه درست گوش نکرده". او تکرار کرد: "آرناو درست گوش کن. خیلی ساده است. تو می‌تونی جوابشو بگی اگه درست گوش کنی. اگه من یه سیب و یه سیب دیگه و یه سیب دیگه بهت بدم، چندتا سیب خواهی داشت؟" آرناو احساس ناامیدی رو توی صورت معلمش دید. او با انگشتانش دوباره محاسبه کرد. اما او به دنبال جوابی بود که معلم رو خوشحال کنه. جستجوی او برای جواب درست نبود. این بار با دودلی جواب داد"چهارتا..."نا امیدی و یاس توی صورت معلم موج میزد. معلم به خاطر آورد که آرناو عاشق توت فرنگیه. فکر کرد شاید چون سیب دوست نداره کنترلش رو از دست میده. این بار با شوق زیاد و خیلی سریع پرسید، "اگه یه توت فرنگی و یه توت فرنگی دیگه و یه توت فرنگی دیگه بهت بدم، آرناو چندتا توت فرنگی خواهد داشت؟" با دیدن معلم خوشحال، آرناو دوباره با انگشتاش محاسبه کرد. هیچ فشاری روی او نبود، اما یه کمی فشار روی معلم بود. او می خواست با فکر جدیدش به موفقیت برسه. با یه خنده تردید آمیز آرناو جواب داد" سه تا؟" حالا معلم یه خنده پیروزی را داشت. فکرش جواب داد. او می‌خواست به خودش تبریک بگه. اما یه چیز باقی مونده بود. یه بار دیگه ازش پرسید، "حالا اگه یه سیب و یه سیب دیگه و یه سیب دیگه بهت بدم چندتا سیب داری؟" آرناو به سرعت جواب داد،" چهارتا!"معلم مات و مبهوت ماند. او با لحن کمی خشمگین و عصبانی پرسید: "چطور آرناو، چطور؟" آرناو با لحن آرام و با تامل جواب داد: "چون من در کیفم یه داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 16:20

اين وبلاگ حاوي مطالب جالب وخواندني در زمينه هاي اجتماعي -فرهنگي وتاريخي مي باشد كه بيشترين مطالب آن از اينترنت استخراج ميشود اميد است دوستان گرامي با درج نظرات خود وارائه مطالبشان من رادر رسيدن به هدفم كه همانا افزايش آگاهي وسرگرمي سالم در دنياي مجازي ميباشد ياري رسانند.

داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو...
ما را در سایت داستانی زیبا از پائولو_کوئلیو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaerkabe بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 16:20